چاشت خوردن. طعمه خوردن. طعام اندک خوردن. رجوع به چشته شود، طعمه خوردن حیوان درنده، چون خواهند که درنده ای مانند شیر و ببر و امثال آنها را شکار کنند جایی طعمه میگذارند، او میاید و میخورد و بار دیگر که برای خوردن آن طعمه میاید شکار میشود. (فرهنگ نظام). چاشنی خوردن. مسته خوردن. مزه چشیدن. رجوع به چشته شود، از چیزی لذت بردن و باز درپی آن یا مانند آن برآمدن. (فرهنگ نظام). انتظار معاش بی تلاش و رزق بی زحمت داشتن. رجوع به چشته شود
چاشت خوردن. طعمه خوردن. طعام اندک خوردن. رجوع به چشته شود، طعمه خوردن حیوان درنده، چون خواهند که درنده ای مانند شیر و ببر و امثال آنها را شکار کنند جایی طعمه میگذارند، او میاید و میخورد و بار دیگر که برای خوردن آن طعمه میاید شکار میشود. (فرهنگ نظام). چاشنی خوردن. مسته خوردن. مزه چشیدن. رجوع به چشته شود، از چیزی لذت بردن و باز درپی آن یا مانند آن برآمدن. (فرهنگ نظام). انتظار معاش بی تلاش و رزق بی زحمت داشتن. رجوع به چشته شود
رشک بردن و رقابت کردن. غیرت داشتن. (ناظم الاطباء). غیرت بردن. غیرت آوردن. رجوع به غیرت و غیره شود، حفظ ناموس کردن. (ناظم الاطباء). تعصب و حمیت داشتن. رجوع به غیرت و غیره شود
رشک بردن و رقابت کردن. غیرت داشتن. (ناظم الاطباء). غیرت بردن. غیرت آوردن. رجوع به غیرت و غَیرَه شود، حفظ ناموس کردن. (ناظم الاطباء). تعصب و حمیت داشتن. رجوع به غیرت و غَیرَه شود
تفکه (ت ف ک ک ه ) . (منتهی الارب). خوردن میوه. از ثمر درختی خوردن: چون ز بیخش برآورد نادان میوه یک بار بیش نتوان خورد. سعدی. و رجوع به میوه و میوه خوار شود، کنایه است از سود بردن. بهره بردن. برخوردار شدن. بهرمند شدن: من میوۀ دین همی خورم شو چون گاو تو خار و خس همی خور. ناصرخسرو. - امثال: وقت پیری آمد آن سیب زنخدانم به دست میوه ام داد آسمان وقتی که دندان را گرفت. ؟ (از امثال و حکم دهخدا)
تفکه (ت َ ف َ ک ک ُ ه ْ) . (منتهی الارب). خوردن میوه. از ثمر درختی خوردن: چون ز بیخش برآورد نادان میوه یک بار بیش نتوان خورد. سعدی. و رجوع به میوه و میوه خوار شود، کنایه است از سود بردن. بهره بردن. برخوردار شدن. بهرمند شدن: من میوۀ دین همی خورم شو چون گاو تو خار و خس همی خور. ناصرخسرو. - امثال: وقت پیری آمد آن سیب زنخدانم به دست میوه ام داد آسمان وقتی که دندان را گرفت. ؟ (از امثال و حکم دهخدا)